مهندسِ نویسنده
من خیلی تو ذهنم حرف میزنم. یه جاهایی دلم میخواد با بقیه هم حرف بزنم. با آدمای مختلف درمورد موضوعای مختلف. موضوع هایی که بعضا کسی علاقه ای به حرف زدن راجع بهش نداره. خوندن درموردشو دوست دارنا. ولی کسی حرف نمیزنه
اینجا رو درست کردم که حرفایی که هیچ جا نمیشه نوشت و به هیچ کس نمیشه گفت و بنویسم و بگم. ولی اینم راضیم نمیکنه. اگه بحثِ حوصله ی آدما نبود دیقه به دیقه استوری میذاشتم اینستا.
شاید یه روزی نویسنده بشم. شایدم نشم. فک نکنم این مدل نوشتنی که من دوس دارم جزو هدفای نویسندگی باشه. ولی جدن دلم میخواد اون حرفه ای که میخوام درکنار مهندسی داشته باشم نویسندگی باشه.
عکاسی و نقاشی و موسیقی و اینا حس کلیشه میده بهم. کلیشه که نه انگار یه جوی درست شده که همه یهو رفتن توش. با اینکه دوست دارم ولی دلم نمیخواد برم توش :|
شاید اگه این تصمیمم عملی بشه ارشد هم مهندسی بخونم.
چقد دلم میخواست منم از اون مدلایی بودم که عاشق فلان رشته یا حرفه میشن و واسه رسیدن بهش هرکاری میکنن. این آدما اگه به چیزی که میخوان نرسن هم حداقل میگن اینو میخواستم و فلان کارم کردم ولی نشد..
من چی.. عین یه گوز معلق تو هوا.
ولی اگه نویسنده بشم نویسنده با ادبی میشم ^_^ جای نگرانی نیس