حوالیٖ من

ما را برای «رهگذری» آفریده اند

حوالیٖ من

ما را برای «رهگذری» آفریده اند

گناه اگرچه نبود اختیار ما..

دوشنبه, ۱۸ تیر ۱۳۹۷، ۱۰:۳۶ ب.ظ

یکم حرف جدی بزنیم

نمیدونم از کجا شروع کنم

اینکه کم میارم میرم سمت خدا یا میرم سمتش چون کار درست اینه؟

تو درست بودنش شک ندارم، تو نیتم شک دارم..

این مدت زیادی به ذهنم اجازه دادم واس خودش هرکار میخواد بکنه.. به هرچی میخواد فکر کنه.. اشتباه کردم، کنترلش دیگه خیلی سخت شده. حتی توی خواب. زیادی داره پیش میره، این اصلا خوب نیس.

فکر کردن به گناه میگن که گناه نیس، میگن نوشته نمیشه، ولی میگف مثه آتیشیه که توی اتاق روشن کنی.. دیوارای اتاق رو سیاه میکنه. راس میگف خیلی راس میگف

انگار تو قلبم آتیش روشن کردم، دلم سیاه شده. بد بود خیلی بد. تجربه ی گناه 

دارم از عادی شدن حرف میزنم، از رد کردن خط قرمزا، از خط قرمز نداشتن..

میخوام محدودش کنم. سخته ولی میدونی؟ 

قبل ترها که اینطور میشدم راحت تر بود ریکاوری واسم. ولی الان بحث سرِ آدمِ واقعیه! سخته بهش فک نکنی. سخته دوسش نداشته باشی. سخته واس منی که تو دنیای واقعی کم دارمش. ولی اینجوری داشتنش ام دوست ندارم..

یه جریمه باید تعیین کنم.

میدونم نمیشه یهویی انجامش ندم. پس تایم مشخص میکنیم اول. روزی یک ساعت مثلا؟ با محدودیت اتفاق ها

علاوه بر اینکه باید زمان رو محدود کنم، نوع فکر کردنم باید محدود بشه.. از یه جایی جلوتر رفت میتونم مثلا گوشیم رو چک کنم. آره این خوبه سخت هم نیس. بعد که حواسم پرت شد یه کار دیگه رو شروع کنم فیلم ببینم مثلا یا کتاب اگه. میشه برم وضو بگیرم.. آره این بهتره خیلی بهتره..

باید یه فکری ام به حال جاوا بکنم. این هپروت رفتنام کم شه اونم شروع میکنم. 

باید برنامه ریزی کنم

وقت کمه

وقت خیلی کمه

وقت خیلی خیلی کمه

۹۷/۰۴/۱۸
دُچـــار ..

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی