حوالیٖ من

ما را برای «رهگذری» آفریده اند

حوالیٖ من

ما را برای «رهگذری» آفریده اند

شاید من یه احمقم! شایدم یه بچه

جمعه, ۲۹ تیر ۱۳۹۷، ۰۹:۵۰ ب.ظ

قرار بود اینجا راجع به حرفایی باشه که نه جایی میتونم بنویسم، نه به کسی بگم.

و درحال حاضر فقط راجع به "اون" نمیتونم با کسی حرف بزنم. با هیچ کس. حتی مریم.

شاید ناراحت بشه شاید فک کنه اون رو بیشتر دوست دارم یا هر فکر دیگه ای که باعث میشه نتونم باهاش حرف بزنم. و من غیر از مریم کیو دارم که همه ی دغدغه های زندگیمو بهش بگم؟

اها خودش. ولی فعلا که مشکلم خودشه. کاش اینجوری دوسش نداشتم. کاش انقد مغرور نبودم. کاش به این چیزا فک نمیکردم. دلم نمیخواد من اول پی ام بدم خوب :( وقتی اون بعد از سه روز براش مهم نیس چرا بفهمه که برا من هست؟ خدایا این چه طرز فکر احمقانه ایه که دارم. دست خودم نیس چیکار کنم؟

یادمه اون روزا که داشت میرفت هی به مریم میگفتم عمرا بهش پی ام بدم عمرا استوریاشو ریپلای بزنم عمرا بگم بریم بیرون عمرا کوفت بکنم عمرا زهرمار بکنم و مریم همش میگفت چرا خوب؟ گفتم اون اهمیت نمیده چرا من بدم؟ چرا جواب نه بشنوم؟ گفت چون ارزششو داره چون دوسش داری گفتم نه، ترجیح میدم به روش خودم دوسش داشته باشم

ولی یه شب که باهم رفتیم بیرون، از گذشتش حرف زد از ترس هاش از دلایلش برای دور نگه داشتن آدمایی که دوسشون داره از اینکه دیگه غیر از سعید کسی رو نداره از اینکه میدونه من چه حسی بهش دارم از اینکه متاسفه تو این مدت کم اونجور که باید باهم خوب نبودیم. که همه ی اینا باعث میشد من خوشحال باشم از نوع رفتاری که انتخاب کردم، از اینکه هیچوقت بهش گیر ندادم حرف بزنه باهام یا پیگیر کاراش نشدم و همیشه طوری رفتار کردم که انگار مهم نیس برام. و علی رغم همه ی اینا اون میدونست چه حسی بهش دارم و همین مهم بود.

همون شب بهش گفتم قصد داشتم بعد از اینکه میره چه رفتاری باهاش داشته باشم گفت خیلی زیاد ناراحت میشدم گفتم خودت خواستی اینجوری باشم گفتم من همیشه آدمایی که دوس دارم رو زود از دست میدم. گفت اینجوری نمیشه.

و اونجوری نشد.

وقتی رفت، سخت بود. خیلی بیشتر از چیزی که فکر میکردم برام سخت بود. و دلتنگی، چیزی که تا اون روز حس نکرده بودم.

ولی دوست تر شدیم. نزدیک تر شدیم. مهم نبود کی اول پی ام میده یا اصلا پیام میدادیم؟ یادم نیس. ولی برام اون کسی شد که میخواستم.

حالا ولی دوباره همون دغدغه ها.. وقتی دوری همین میشه. وقتی صورتشو نمیبینی واسه تک تک لحظه های آنلاین نبودنش یا آنلاین بودن و جواب ندادنش قصه میسازی. از همه ی کارایی که نمیکنه برداشت میکنی و... هوم، چی بگم.

دارم فک میکنم شاید اسباب کشی دارن و این وظیفه منه که بپرسم چه خبر؟

ولی دیشب من بودم که شروع کردم، میتونست ادامه بده اگه میخواست ادامه میداد

پس دلیلش مهم نیس. منتظر میمونم تا بیاد...

۹۷/۰۴/۲۹
دُچـــار ..

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی