حوالیٖ من

ما را برای «رهگذری» آفریده اند

حوالیٖ من

ما را برای «رهگذری» آفریده اند

به قصد پرواز تجربه کردم سقوط را

جمعه, ۱۰ آذر ۱۳۹۶، ۱۰:۵۴ ب.ظ

جزو اون دسته آدمایی ام که تو برخورد اول خوب به نظر میان.

همونایی که از آشنایی باهاشون خوشوقتن.

همونایی که چهره اشو یادشون میمونه، یا لبخندشو حتی.

ولی من دوست داشتم جزو اونایی باشم که وقتی حرف میزنم میشناسنم.

اونایی که شبیه حرفاشونن.

اونایی که یه چیزی بودن تو زندگیشون و میخوان که یه چیزی باشن.

من از این "من"ای که هستم خوشم نمیاد.

راضیم نمیکنه.

من این "منِ" سطحی رو دوست ندارم.

اصلا دوست ندارم.

.

.

.

.

موقع خداحافظی بهم گف:« به پیشنهاد اولت فکر میکنم»

گاهی وقتا فکر میکنم گنده تر از دهنم حرف میزنم.

گنده تر از مغزم فکر میکنم.

گاهی وقتا حس میکنم زیادی دارم گوه میخورم.

.

.

.

.

بعد یه دخترِ اکتیوِ مودبِ خوش برخوردِ مذهبیِ درس خون رو دست مامانم باقی میذارم که فقط و فقط خودش میدونه یه گردوی بی مغزه.

.

.

.

.

خوشحالم وجه تشابهم با محمدحسین صرفا مدل خندیدنم بود.

.

.

.

.

من؟!

آن اسفندیار مغموم که هرچه دید از چشم خودش دید..

۹۶/۰۹/۱۰
دُچـــار ..

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی