حوالیٖ من

ما را برای «رهگذری» آفریده اند

حوالیٖ من

ما را برای «رهگذری» آفریده اند

۱۰ مطلب در خرداد ۱۳۹۷ ثبت شده است

دیشب خیلی خوب بود.. دیروز کلا
نه وقتی اولش دیدیم بغل کردیم(فکرشو بکن، بعد اینهمه وقت، اینهمه انتظار، اینهمه ذوق)
نه حتی وقتی کنار هم خوابیدیم
فقط موقع خدافظی :)
یه وقتا از خدا یه چیزایی میخوام که ته دلم اصلا دوست ندارم اجابت شه، ولی میدونم اجابت شدنش به نفع خودمه
اینجوری میشه که بهش میگم ببین خدا! من دوسش دارم ولی میدونم نباید داشته باشم. میدونم هیچ جوره این جوری دوسش داشتن درست نیست میدونم این حجم از اختصاص دادن ذهنم بهش به نفعم نیست. میدونی نمیتونم بهش فکر نکنم میدونی چقدر دوست دارم بهش فکر کنم. پس خودت یه کاری کن دیگه دوسش نداشته باشم دیگه بهش فکر نکنم.... 
تو نمیفهمی وقتی داره باهات حرف میزنه به بغلش فک کنی ولی وقتی کنارش خوابیدی هی با گوشی ور بری که انگار مهم نیس یعنی چی
میدونی.. آخه همیشه اون بود که میومد جلو....
بذار فکر نکنیم اون به چی فکر میکنه که اینجوری شده
بذار فک کنیم دعای من مستجاب شده
.
.
.
.
ذهنِ درهم برهمِ شلوغ پلوغِ بیچاره ی من
دلم واسه تک تک سلول های مغزم میسوزه
آواره های فلک زده..
۰ نظر ۳۱ خرداد ۹۷ ، ۱۳:۰۲
دُچـــار ..

گاه ممکن است ارتکاب گناهی موجب محرومیت انسان از ادامه تحصیل شود.......................!!!!!!!

.

.

.

.

گاهی وقتا حس میکنم یه ثانیه از زندگیم هم نیست که درحال گناه نباشم.

این روزا بیشتر حتی.. روزای جهنمی..

کاش قسمت احساسی مغزم یه دکمه داشت واسه همیشه خاموشش میکردم..

خدا دلم برا وقتایی که دلم واست تنگ میشد تنگ شده.. خیلی تنگ شده..

.

.

.

.

یا غفار الذنوب

۰ نظر ۲۷ خرداد ۹۷ ، ۱۲:۴۶
دُچـــار ..
شده عاشق دختری بشی که دوست پسر داشته باشه؟ که عمیقا و شدیدن عاشق دوست پسرش باشه؟
که بگه دلم برات تنگ شده ولی باهات حرف نزنه..
که عین سگ مغرور باشه ولی بگه برای تو نیستم.. و میدونم حداقل برای من نیست
که مزخرف ترین اخلاقای دنیارو داشته باشه
ولی تو هرشب به بغل کردنش فک کنی و یادت بره همه چی؟
که بگه حرف نزدنم رو به روم میاری و بعدش زنگ بزنه و قد یه دنیا منت کشی کنه و تو تصمیم بگیری برای همیشه هیچ وقت بهش پیام نمیدی...
که  فکر کردن بهش رو به حرف زدن باهاش ترجیح بدی
که توعم عین سگ غرور داری!!!
احمق
۰ نظر ۲۷ خرداد ۹۷ ، ۰۱:۰۹
دُچـــار ..
دیدی یه حرفی میزنی که ظاهرش یه جور دیده میشه ولی باطنش چیز دیگه ایه؟
دیشب داشتم به مریم میگفتم دو ساعت و نیم کامل رو تختم دراز کشیده بودم بدون اینکه هیچ کاری بکنم، دقیقا هیچ کاری
گف مگه میشه؟ گفتم فکر میکردم گف اره راستی فکر میکنی
قبلنم بهش گفته بودم
ولی هیچ وقت نگفتم چه فکری، یه بار که پاپیچ شده بود گفتم خوب راجع به آدما، آیندم باهاشون، رفتارشون.
کلیتش رو گفتم ولی اصلش یه چیز دیگه بود.. حتی خودمم دلم نمیخواد بهش فکر کنم. که دوساعت و نیم از زندگیم رو صرف فکری کردم که مصداق بارز خسرالدنیا و الاخره بود
چقدر از این دو ساعت و نیم ـا زیاد داریم تو زندگیمون
چقدر داریم الکی وقتمونو میسوزونیم و حالیمون نیس
چقدر یهو زندگیم پر ارزش شد واسم
چقدر فکرای دیگه دارم که باید بهشون برسم و برای فرار از اینا به چه چیزای احمقانه ای فکر میکنم..
فرار خیلی حرکت بزدلانه ایه.. 
یه بار برای همیشه بخواه که استقامت کنی..
یه بار برای همیشه تغییر رو فراموش کن و قبول کن مسیری که توشی بهترینه
یا حداقل باید بهترین باشه...
.
.
.
.
میگه زوده.. 
کی داره زمان رو تعریف میکنه؟ کی میدونه من تاکی زمان دارم که همین لحظه برام زود محسوب میشه؟
ولی راس میگه، زوده...
.
.
.
.
و من یتق الله یجعل له مخرجا و یرزقه من حیث لایحتسب
و من یتوکل علی الله فهو حسبه ان الله بالغ امره قد جعل الله لکل شی قدرا..
۰ نظر ۲۴ خرداد ۹۷ ، ۱۹:۰۲
دُچـــار ..
من این رشته رو نمیخوام
این درسارو نمیخوام
این دانشگاه رو نمیخوام
این احساس اشتباه بودن رو نمیخوام
این حال  برزخی رو نمیخوام
شب و روز گریه کردن رو نمیخوام
مسخرگیش اینجاس که نمیدونم چی میخوام!
.
.
.
.
اگه یکم شجاع تر بودم
یکم مطمعن تر بودم
یکم مثل بقیه آدما بودم
فقط یکم
دنیام یه کوچولو قشنگ تر میشد...
.
.
.
.
من بی تو در شب های دلتنگی اسیرم
باورم کن
من بی تو مثل تک درختی در کویرم 
باورم کن
باورم کن
باورم کن
۲ نظر ۲۲ خرداد ۹۷ ، ۱۸:۰۵
دُچـــار ..

شنیدم به مادرت نذر کنی خیلی خوب جواب میده..

.

.

.

.

آدمایی که نذر و نیاز زیاد میکنن دو دسته ان

اولی اونایی که برای هدفشون زحمت میکشن و برای اینکه از طرف خدا هم خیالشون راحت باشه نذر میکنن تا با امید بیشتری نتیجه کارشون رو ببینن

دومی اونایی که هیییچ حرکتی نمیزنن و وقتی میبینن دارن به فاک میرن میرن دست به دامن خدا میشن

تجربه نشون داده اگه این عمل با اعتقاد انجام شه نتیجه خوشایندی حاصل میشه

بعد دسته دوم دوباره خودشون به دو دسته تقسیم میشن

یکی اونایی که بعد از به خیر گذشتنِ فاجعه پیش آمده دوباره همون آدم قبلی میشن و منتظر یه فاجعه ی دیگه و یه نذر و نیاز دیگه

دومی اونایی که متنبه میشن و از این اتفاق درس میگیرن و تلاش میکنن مثل دسته ی اول تو گروه اول بشن.

.

.

.

.

همه ی اینارو گفتم که بگم درسته دفعه قبل تو دسته ی دوم گروه اول بودم و بعدش هم دسته ی اولِ گروه دو، ولی به همه ی اون هزارتا اسمی که سه شب باهاشون صدات کردم قسم اگه ایندفعه هم به خیر بگذره قول میدم دسته اول گروه اول بشم، نشدم انصراف میدم"!!!!

۰ نظر ۲۲ خرداد ۹۷ ، ۰۰:۲۴
دُچـــار ..

دوست داشتنِ آدما، آدم رو ضعیف میکنه....


۰ نظر ۱۷ خرداد ۹۷ ، ۱۶:۱۷
دُچـــار ..

کی میخواد بگه ننویس

کی حقش رو داره بگه ننویس

انقدرررررر که دلم میخواد به زمین و آسمون فحش بدم فقط دلم میخواد یکی بیاد بگه ننویس

آقا بیخیال چسناله 

فوقش میفتم این درس لعنتی رو و به گای عظما میرم

فقط این وسط خودمم که خودمو گیج کردم

این حجم از مقاومت در برابر تغییر بی سابقه است

فک کن IDE رو بازمیکنم پروژه رو میارم و در برابر هرررگووونه تغیر و اضافه کردن هرچیزی تو پروژه با خودم مقابله میکنم

انگار یکی اون پشت مشتا داره هی میگه 

نمیتونی نمیتونی نمیتونی 

بلد نیستی بلد نیستی بلد نیستی

 نمیفهمی نمیفهمی نمیفهمی

کاش یه آدم واقعی بود میرفتم دهنشو جر میدادم، به خدا به حلقم رسیده.......

.

.

.

.

معجزه جمع کردن ۳ ماه توی ۲۰ روزه..

بسم الله بگم یا بذارم خدا همینجوری خوشگل تو ذهنم بمونه؟

۰ نظر ۱۲ خرداد ۹۷ ، ۰۲:۲۳
دُچـــار ..

آخه من یه زمانی همه کاره بودم.............

یه همه فن حریف، از اون بچه های مردم که میگن.

تو خاطراتم دور میزدم، دیدم از دوم دبیرستان دقیقا دیگه دلم نخواست اونی باشم که هستم، با یه مدل بچه های دیگه دمخور شدم و چیزهای دیگه ای رو ارزش دونستم..

چهارم دبیرستان، یعنی دقیقا سال کنکور دیدم که نه، من همون خود قبلیمو میخام همونی که بچه مردم بود همونی که یه عالمه دشمن داشت..

ولی دیگه انقدر راحت نمیتونستم برگردم به خود اصلیم، یا اگه راستش رو بخوای دیگه خود اصلیم عوض شده بود و من نمیدونستم باید چیکار کنم به اون کسی که میخوام تبدیل شم.

اینجوری شد که گند زدم به کنکورم و الانم دارم گند میزنم به همه ی آینده ام.....!

با یه جلمه «دیگه نمیتونم»

.

.

.

.

هزار بار گفتم یکی رو میخوام که مال من باشه، فقط مال من.

بیاد بشینه کنارم بگه خوب عزیزم حالا وقتشه شروع کنیم غصه نخور من مطمعنم تو میتونی هر چقدرم که دیر شده باشه، هرچقدرم که از بقیه عقب تر باشی. کم کم جلو میریم، من کمکت میکنم....

خدا شاهده نمیخوام پسر باشه.

کی به این میگه معجزه؟!!

۰ نظر ۱۲ خرداد ۹۷ ، ۰۲:۰۶
دُچـــار ..

میدونی همه دور و برت از پروژه بگن، سوال بپرسن، ارور بگیرن، نگران نیم نمره باشن، هی بگن وقت کمه وقت کمه وقت ... و تو فک کنی میشه سه ماه رو توی 20 روز جبران کرد یعنی چی؟

میدونی دلت حرف زدن باهاش و بخواد ولی باهاش حرفی نداشته باشی یعنی چی؟

میدونی دو روز تنهای تنها تو یه اتاق باشی و به مامانت بگی تنها نیستم یعنی چی؟

میدونی تنها زیر بارون رفتن یعنی چی؟

۱ نظر ۱۱ خرداد ۹۷ ، ۲۱:۳۱
دُچـــار ..