حوالیٖ من

ما را برای «رهگذری» آفریده اند

حوالیٖ من

ما را برای «رهگذری» آفریده اند

خواب دیدم آسمون از چشم ماه افتاده بود

يكشنبه, ۲۲ دی ۱۳۹۸، ۱۰:۰۷ ب.ظ
تا حالا با قلب خالی گریه کردی؟
انقدر گریه میکنی که چشمات از کاسه بزنه بیرون
انقدر بی دلیل و انقدر زجر آور گریه میکنی که حتی خودتم دلت واسه خودت میسوزه..
بعد از اونهمه تلاشی که واسه دوست نداشتنش کردم، دیدنِ عشقش و حال خوبش و اینکه ازم توقع داشت همه ی عاشقانه هاشو بشنوم کم کم کم کم همه ی توانم و گرفت..
زنگ زدم بهش، فقط گریه کردم 
گفت برو بخواب گفتم نمیبره 
گفت انقد گریه کن تا خوابت ببره
گفت بیا باهم بخوابیم
گفتم نیستی که
گفت فقط گوشی رو قطع نکن
فقط گریه میکردم
نمیفهمید چمه، فک میکرد یه دلتنگی معمولیه، نمیفهمید چی رو از قلبم گرفته
گفتم باید حرف بزنیم
گف الان یا بعدا؟
گفتم بعدا
حالا از اون روز، هر روز و هر ساعت، هروقت یه لحظه کنترل ذهنمو از دست میدم میبینم خیره شدم به یه نقطه و دارم باهاش حرف میزنم
انقدر حرف میزنم تا اشکم درمیاد
تکرار تکرار تکرار
نمیدونم کی میبینمش، نمیدونم اگه بتونم ببینمش هم میتونم حرف بزنم یا نه
نمیدونم
ولی اگه نگم میمیرم
دیگه نمیتونم اینطوری
نمیتونم انقد ذهنمو مشغول کسی نگهدارم که حتی براش مهم نیست کجام...
اینکه هرلحظه یادم میاره چه چیز قشنگی رو تو زندگیم ندارم
که بفهمم هیچ وقت عاشق نمیشم..
.
.
چه بد حالیه حس بی پناهی
زمین افتادن از بی تکیه گاهی
تصورکردنای اشتباهی
رسیدن از سیاهی به سیاهی
۹۸/۱۰/۲۲
دُچـــار ..

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی