من برای تو پنج تام، تو برای من یه دونه..
ادکلنِ منه، ولی بوی تو رو میده...
عجب!
.
.
.
به صبحِ شنبه ها که میرسیدم خوابگاه و اولین کسی که میدیدم تو بودی فکر میکنم و اون روزی که از خوابگاه اومدم بیرون و ندیدمت و به همکلاسیم سلام کردم و تو فک کردی با توعم و سلام کردی و من تازه دیدم اونجایی و با همه ی ذوقم و دلتنگیم بغلت کردم و فریما هم داشت نگاه میکرد و تو رفتی تو و من رفتم کلاس و همش به این فک میکردم چه خوب شد دیدم چون تا آخرِ شب برنمیگشتی خوابگاه و چقدر متنفر بودم از نیومدنات و دیر اومدنات و چقدر خوشحالم حالا که رفتی از اینجا و چقدررر خودخواهانه خوشحال شدم وقتی گفتی به هم اتاقیات نگفتی که ترم بعد باهاشون باشی و گفتی میخوای هرترم رندوم تو یه اتاق بیفتی و من بهت میگفتم این اشتباه رو نکن و تو دلم کیلو کیلو قند آب میکردن که هم اتاقیاتو دوست نداری و من چقدر بَدَم..
میدونم میگی هیشکی ما نمیشه، ولی اون روزی که یه جمعی رو پیدا کنی که ما بشه من از غصه میمیرم..
چون برای من هیشکی تو نمیشه..