بهار من گذشته شاید..
دوشنبه, ۱۲ شهریور ۱۳۹۷، ۱۲:۱۶ ق.ظ
من نیاز ندارم باهات حرف بزنم.
من خودم میتونم خودمو آروم کنم.
من عکسات رو نگاه نمیکنم دیگه.
من دلم برات تنگ نشده.
من دیگه قلب نمیفرستم واست.
دیگه چشمم خیره نمیمونه به صفحه تلگرامت.
دیگه نمیرم پیامای قبلیمونو بخونم.
.
.
تو اگه رفیق بودی من این حرفا رو اینجا نمیزدم.
اگه صمیمی بودیم من اینور بال بال نمیزدم.
از نگهداشتن کدوم رابطه حرف میزنی؟
از احساسی که سخت به وجود اومد؟
.
.
همیشه همینه. فشارِ زندگی که زیاد میشه میگردی دنبال یه نفر که خالی کنی سرش. عصبانی شی. غر بزنی. حرف بزنی.
همیشه همین کارو میکردم. همیشه مریم بود. خودش هم بود یه وقتایی. ولی یه وقتایی.
امشب ولی عجیب حال بدی دارم. اشکم خشک نمیشه. خسته م کرده. سردرد رو بهونه کردم واسه چشمای همیشه خیسم که مامانِ بیچاره ام دلش آشوب نشه. که میدونم آشوبه. بمیرم برا دلش.
نمیدونم چرا از اینهمه دختر من قسمتش شدم...
۹۷/۰۶/۱۲