حوالیٖ من

ما را برای «رهگذری» آفریده اند

حوالیٖ من

ما را برای «رهگذری» آفریده اند

هی جان به سر شدم که تو را آرزو کنم

دوشنبه, ۱۹ شهریور ۱۳۹۷، ۰۷:۴۸ ق.ظ
الان که بیدارم
الان که کله صبح ـه
الان که انگار همه چیز خوبه
همین الان
یه غمی رو حس میکنم
 شبیه دختربچه سوم ابتدایی، که قراره امسال مدرسه ش عوض شه
.
.
دارم ساعت شماری میکنم تا بیدار شی
میدونی چجوری شدم؟ دیگه حضور فیزیکی و غیرفیزیکی ـت فرقی نداره.
نمیتونم تشخیص بدم این جمله که گفتی رو وقتی پیشم بودی گفتی یا وقتی نبودی
وقتی دارم به حرفات فکر میکنم یهو یادم میافته تو که خیلی وقته پیشم نیستی، پس چرا وقتی این حرف رو زدی نگاهت رو میبینم؟
چرا از این حرفت تصویر دارم تو ذهنم؟
خیلی وقته پیشم نبودی
ولی دیروز نمیدونم چم شده بود انگار همه بوی تو رو میدادن.
حالا نشنیده بگیر، ولی اولین بار که حسش کردم، گریه کردم..
از دفعه های بعدش، فقط سعی کردم لذت ببرم، و فکر کنم کنارمی..
.
.
بیا باهام حرف بزن.
من اگه بیام، حرفای خوبی ندارم برات..
۹۷/۰۶/۱۹
دُچـــار ..

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی