حوالیٖ من

ما را برای «رهگذری» آفریده اند

حوالیٖ من

ما را برای «رهگذری» آفریده اند

آی نیید یو...!

سه شنبه, ۱۰ مهر ۱۳۹۷، ۱۱:۴۹ ب.ظ
اومدم حرفامو راست و ریست کنم یه چیز جمله بندی شده بنویسم، دیدم نه اصلا فازش نیس.
من 
قابلیتش رو دارم هرلحظه هرثانیه هر روز هرشب قربون صدقش برم
به حرفاش گوش کنم.
غصه ی عشقش رو بخورم. 
بغلش کنم 
بغلش کنم 
بغلش کنم
من
قابلیتش رو دارم هروقت هرلحظه هرجا که دلش خواست باهاش باشم. بیرون برم. خرید برم. حتی تا خوابگاهش برم که فقط تو ایستگاه اتوبوس کنار هم بشینیم بدون هیچ حرف و مقصدی.
من همه ی اینارو میتونم بکنم و میخوام که بکنم
ولی اون لنتی نمیذاره. نمیذاره نمیذاره نمیذاره
نمیتونم از یه حدی بیشتر حرف بزنم. هیچ وقت نتونستم من بگم بریم فلان جا یا بیا فلان جا یا حرف بزنیم یا هرچی هرچی هرچی
همیشه اون خواسته. همش فکر میکنم اگه من بخوام و بگه نه، از غصه میمیرم
اگه یه وقتی باهام حرف نزنه و بترسه از زیاد نزدیک شدنم بهش، چیکار میخوام بکنم؟
چه حرفایی که تو ذهنم تابیپ کردم و حتی یه کلمه اشم بهش نگفتم.
گناه دارم
خیلی گاوه.. گناه دارم
حقم نیست بخدا
من که همیشه گوش میدم حرفاشو و مشکلاتشو با سعید. دیگه یه شب حق دارم نشنوم اسم مرتیکه رو.
وقتی فکر میکنم حسی که من بهش دارم رو صد برابر بیشتر نسبت به سعید داره، بهش حق میدم.. ولی اونشب مال من بود حق نداشت برینه توش.
خسته شدم از سعید. خسته شدم انقد از خودم حرف نزدم. کاش حداقل از ذهنم پاک میشد انقد بیچاره نمیکرد منو..
چندبار تاحالا تایپ کردم واسش پاک کردم، خدا میدونه..
.
.
آدم دائم الحسرته
مثلا
اون شب
بعد از اون فقط حسرتش..
۹۷/۰۷/۱۰
دُچـــار ..

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی