حوالیٖ من

ما را برای «رهگذری» آفریده اند

حوالیٖ من

ما را برای «رهگذری» آفریده اند

غلط کردی به رویاهام دست زدی

دوشنبه, ۲۷ اسفند ۱۳۹۷، ۰۳:۱۰ ب.ظ

میگفت من و سعید حوزه های برتریمون مشخصه

"سعید باهوش تره به طور کلی

من ولی هوش هیجانیم بیشتره

توی نوشتنمونم همینه

سعید قدرت انتقال ذهنش زیاده

من گستره ی دانشم بیشتره

اون عربی مسلطه

من انگلیسی

من پخته تر عمل میکنم

اون جسارتش بیشتره

اون خفن تره

من اروم و روشنم"

میگفت وقتی باهم بحث میکنیم اینا خیلی به چشم میاد و باعث میشه بیشتر دوسش داشته باشم و به زندگیِ همیشگی ای که هیچ وقت راکد نمیمونه امیدوار باشم.

میدونی

یه ناراحتیِ عمیق

یه حسرت شاید

حسادت حتی

یه احساس کمبود

کم بودن

من چی ام؟

چرا انقدر خودم رو نمیشناسم.

یعنی من هیچ چیز خاصی ندارم که باهاش خودم رو تعریف کنم؟ هیچی؟

فکر کردن به این چیزا ناخوداگاه اشک تولید میکنه.

آروم ترین اشکی که تو زندگیم ریختم واسه دیشب بود. اشک بود که میریخت.

و دلی بود که سوزونده میشد واسه ی خودم.

بهش گفتم قول میدی وقتی خیلی خفن شدی بازم دوست بمونیم و منو یادت نره؟

گف ک.. نگو.

خودش ک.. میگه

یادش میره منو

فوقش یه احساس دلتنگی، مثل وقتایی که برام از گذشته هاش میگه و از دلتنگیاش برا آدمایی که دیگه تو زندگیش نیستن...

.

.

.

من قراره چی بشم؟ کی بشم؟

۹۷/۱۲/۲۷
دُچـــار ..

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی