حوالیٖ من

ما را برای «رهگذری» آفریده اند

حوالیٖ من

ما را برای «رهگذری» آفریده اند

زیر پلک هایش تصویر تو را زمزمه میکرد

چهارشنبه, ۸ آبان ۱۳۹۸، ۰۴:۰۹ ب.ظ

اومدنش طول کشید، خوابم برد

بیدار شدم دیدم خوابیده کنارم

همینجوری نگاش میکردم یه دفعه چشماش رو باز کرد 

گف خوبی؟

گفتم اره

گف چیزی نمیخوای؟

گفتم نه

گف مطمئن؟

گفتم بغل

.

.

انقدر کیف میده وقتی خوابه دستاشو بگیری بچسبونی به صورتت چشماتو ببندی برای همیشه کنارت تصورش کنی

.

.

گف تو شبا کلا نمیخوابی نه؟

خواستم بگم حیف نیس شبایی که کنارتم رو بخوابم؟

به جاش گفتم دیشب که خوب خوابیدم..

.

.

حرف زدن باهاش خوبه

بچه بودم قبلا،

من فقط میخوام رو بودنم حساب باز کنه

همین.

۹۸/۰۸/۰۸
دُچـــار ..

نظرات  (۵)

۱۰ آبان ۹۸ ، ۱۳:۲۴ یه بنده خدا

دستشو میچسبونی به صورتت بعد یهو میترسه از خواب میپره دستش رو تکون میده تا دو بند انگشت میره تو چشت :))))))))))

پاسخ:
بیشتر از اینکه تو خواب نگاش میکردم ترسیده بود 😂
۱۰ آبان ۹۸ ، ۲۳:۲۳ یه بنده خدا

بالاخره باید گفت زندگی خیلی سخته 😂

پاسخ:
:)))
۱۰ آبان ۹۸ ، ۲۳:۴۲ ناشناسِ پُر حرف!

تو با نوشته هات دل می بری

دیگه دارم فکر میکنم در رفتار چقدر دلبری تو دختر :))

بیا و کلاس دلبری کردن بزار بما هم یاد بددده

پاسخ:
تو لطف داری ولی خودم میدونم اینطورام نیست :)
همه همینقدرو دارن شاید من چون مینویسمش به چشم میاد
۱۱ آبان ۹۸ ، ۱۶:۳۳ ناشناسِ پُر حرف!

نه جدی میگم من اوج دلبری کردنم اینه که گازش بگیرم خخخ 

پاسخ:
خوبه که :)
۱۱ آبان ۹۸ ، ۲۳:۵۳ ناشناسِ پُر حرف!

خخخ😅😅😆

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی